ایا میدانستید تخم مرغ از مرغ به وجود میاد

ایا میدانستید عمه فرزند دایی شما همان مادر شماست

ایا میدانستید طول همان عرض نیست

ایا میدانستید داریوش و ابی با هم فامیل نیستند

ایا میدانستید به کسی که به دانشگاه میرود دانشجو میگویند

ایا میدانستید خودکار قرمز، قرمز مینویسد و خودکار ابی ، ابی

ایا میدانستید خیلی بیکارید نشستید دارید اینا رو میخونید

با چشم های بسته پیش به سوی اینده میرم

تا به کسی بر نخورم و راه خودم را ادامه دهم

نیمیدونم چرا اسم زمستون میاد یاد ادم برفی های کودکی ام میوفتم

چون همیشه ادم برفی هارو دوتا درست میکردم تا از تنهایی اب نشن

به این عکس 8 ثانیه نگاه کنید

شما با دقت دقیق ، میتوانید عکس یک زرافه را در عکس مشاهده کنید.... 

ان روز را دوست ندارم زیرا ان روز روزی است که من تنها میشوم

وهیچ کس را نخواهم داشت چون تو از من سیر شدی و رفتی....

 حالا دوستان عزیز واستون چنتا عکس میزارم تا یه خستگی در کنید ..... نظر یادتون نره .....

هیسسسسسسسس

وایستا جلو نیا بزار ببینم بوی تنت اشناشت یا نه

می خوام بفهمم همونی هستی که از اول عمرم منتظر اومدنش بودم

چون اگه خودش باشی باید برگردی چون من فراموشش کردم

تنهایی را دوست ندارم

اما مجبورم ،مجبور به تنهایی تا ابد

مزه ای تلخ دارد نمیتوانم باهاش کنار بیایم

از امروز سنگ و صبور من سکوت و تاریکی و تنهاییست

دوستان خوبی برای هم خواهیم شد........

..گریه نکن..مرد که گریه نمیکنه..

..من که میدونم گریه تو واسه کسی که قرار به خاطر من از دستش بدی..

                          میگن اگه پشت مسافر اب بریزی مسافرت زود بر میگرده 

                       اشک که از اب زلال تره پس چرا مسافر من هیچ وقت بر نمیگرده

دختر بچه ای که سرطان داشت 

قبل از ورود به اتاق عمل به پرستار گفت :

ببخشید مامان بابای من پول ندارن میشه قبل از عمل بمیرم.

سلامی دوباره به دوستای گلم واستون چنتا عکس گذاشتم امید وارم خوشتون بیاد نظر یادتون نره......البته این بخش دخترونست خخخخخ

دوستان عزیز نیازی به توضیح نیست متن زیر عکس رو بخونیداگه به جوابی رسیدید تو بخش نظرات جوابشو برام بزارید ...ممنون...

تلخ ترین خرید دنیا خرید عصا برای پدرم بود ......

ای اشک اهسته بریز که غم زیاد است                     ای شمع اهسته بسوز که شب دراز است

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست                    ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

فاصله دختر تا پیرمرد فقط یک نفر بود؛ روی نیمکت چوبی رو به روی یک اب نمای سنگی. پیر مرد از دختر پرسید غمگینی؟ نه. مطمئنی؟ نه. چرا گریه میکنی؟ دوستام منو دوست ندارن. چرا؟ چون قشنگ نیستم. قبلا اینو بهت گفتن؟ نه. ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که تا حالا من دیدم. راست میگی؟ از ته قلبم اره. دخترک بلند شد،پیر مرد را بوسید و به طرف دوستانش دوید .... شاد شاد.... چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هایش را پاک کرد کیفش را باز کرد عصای سفیدش را بیرون اوردو رفت....

گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر در بهر قناری قفسی تنگ نبود

زندگی

عشق

اسارت

قهر

اشتی

همه بی مهنا بود